کارنکارن، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

کوچیک خان

اولین سفر

کارن کوچولو در 3 ماه و 20 روزگی با هواپیما به سفر میرود اولین سفر پسر گلم  ... توی هوای سرد و برفی ... با هواپیما به تهران بود. شاه پسرم علیرغم نگرانی های مامان بزرگ ها و بابابزرگ ها مثل یک مرد سوار هواپیما شد و مثل یک مرد هم پیاده شد ... اصلاً اصلاً هم گریه نکرد. نتیجه اینکه نی نی ما نی نی خوش سفری هستند مامان و بابا یه روز توی هوای سرد و بارونی نی نی رو بردن بیرون و متأسفانه باد سرد زد به مماغ کارن کوچولو و باعث شد که نی نی یه ریزه اذیت بشه ... ای مامان و بابای بددددددددددددددددد کارنم خیلی دوست داشتم توی برفها ازت عکس بگیرم ولی نشد ... ترسیدم سردت بشه ببین وقتی تو خواب بودی بیرون چه خبر بود ...
4 دی 1390

یک مامان بد

پسر خوش خنده من مامانی مدتهاست که می خواد هر کاری که انجام میدی رو توی وبلاگت بنویسه ولی به خاطر مشغله خیلی زیاد نزدیک به دو ماهه که وبلاگت آپدیت نشده....   جونم برات بگه  ... تقریباً 3 ماه از روز تولدت گذشته بود که کم کم متوجه دستای کوچولوت شدی و سعی می کردی دست راستت رو بالا بیاری و بهش نگاه کنی البته فقط برای چند ثانیه توی این عکس 3 ماه و 5 روزه هستی و من داشتم پوشکت رو عوض می کردم...       ...
4 دی 1390

حمام

پسرم: مامانی این عکس رو چند دقیقه بعد از اینکه از حمام اومدی و لباس پوشیدی گرفته ... موقع حمام کردن، تو خیلی ساکت و آقایی ... و بعد از حمام هم ساکت و مهربون ... نتیجه اینکه تو یه پسر دوماه و نیمه خیلی ماهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی این لباسی هم که توی عکس تنته ...اولین لباسیه که من و بابا برات خریدیم ... همون روزی که فهمیدیم اون نی نی  که توی شکم منه ... یه پسره کاکل زریه... ...
23 مهر 1390

تشک بازی

پسر مامان سلام الان ساعت ٤:٥٥ صبح روز شنبه ١٦ مهر ١٣٩٠... عجیبه نه؟!... مامان خوابالو الان بیداره!؟ تو مثل یه فرشته کوچولو از ساعت ١٠ شب خوابیدی ...درست وقتی که ما از خونه عمو عباس اومدیم بیرون که بیاییم خونه. و اما مامان!!!!!!!!!! که همه شبها آرزو می کنه تو زود بخوابی تا با خیال راحت بخوابه، امشب خواب زده شده و انگار نه انگار که وقت خوابه ... هرچی کلنجار رفت که بخوابه موفق نشدکه نشد ... خب... جونم برات بگه که!!! حدود یک هفته پیش من و تو و بابا، با هم رفتیم بازار مرو ... و بابا واست تشک بازی خرید...  وقتی برای اولین بار تو رو گذاشتیم روش ... اونقدر خوشحال شدی و ذوق کردی که من و بابات حسابی ...
18 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کوچیک خان می باشد